کتاب «درون آب» اثر «پائولا هاوکینز» و ترجمهی «مرضیه ناصرخانی» است.: «داستانش از این قرار است که جنازه مادری تنها، کف رودخانه شهر پیدا می شود. چند ماه پیش از این کشف، ابتدای تابستان هم دختری با همین وضعیت پیدا شده و اهالی شهر متوجه می شوند این سرنوشتی نیست که فقط برای این دو تن رقم خورده باشد. چون پیکر بی جان چند زن دیگر هم با همین وضعیت پیدا می شود. مرگ دو شخصیت آخر، موجب می شود رمز و رازهای زیادی از اعماق رودخانه شهر بیرون کشیده شود.» در قسمتی از داستان میخوانیم: «او از پانزده سالگی عاشق مرد شده بود؛ آن قدر که از زندگی اش در سالهای قبل از آن چیزی یادش نمیآمد. مرد هجده ساله بود که جنگ شروع شد و نوزده ساله بود که رفت به جنگ، و هر بار که برمی گشت بزرگ تر شده بود؛ نه چند ماه، بلکه سالها، دههها و قرنها. با وجود این، اولین بار که به خانه برگشت هنوز خودش بود. شبها گریه میکرد و مثل آدمی تبدار بدنش می لرزید. به آن گفت که دیگر نمیتواند برگردد، خیلی می ترسید. شب قبل از برگشتن، زن او را کنار رودخانه پیدا کرد و به خانه آوردش.(نباید هرگز چنین کاری میکرد و باید می گذاشت کار خودش را بکند.) این خودخواهی بود که مانعش شد. حالا داشت نتیجهاش را می دید.»